دعا برای شفای مریض استوری

دعا برای شفای مریض استوری | جهت مشاوره و دریافت دعا در واتساپ پیام دهید.

دسته:

توضیحات

دعا برای شفای مریض استوری : ابر ناظران مانند پفکی از غبار سبز در برابر باد بلند شد و به سرعت به سمت معبد در تنگه به ​​سمت پایین رفت. سپس ناگهان پلاتنر معنای بازوی سیاه سایه‌ای را که روی شانه‌اش کشیده شده بود و طعمه‌اش را به چنگ می‌کشید، فهمید. جرات نداشت سرش را بچرخاند تا سایه پشت بازو را ببیند. با تلاشی شدید و پوشاندن چشمانش، خود را به دویدن رساند، شاید بیست قدم برداشت، سپس روی تخته سنگی لیز خورد و افتاد. روی دستانش جلو افتاد. و بطری در حالی که زمین را لمس می کرد شکست و منفجر شد.

دعا : در لحظه ای دیگر او خود را حیرت زده و در حال خونریزی دید که رو در روی لیجت در باغ قدیمی دیواری پشت مدرسه نشسته است. در آنجا داستان تجربیات پلاتنر به پایان می رسد. به اعتقاد من، با موفقیت در برابر تمایل طبیعی یک نویسنده داستان‌های تخیلی برای آرایش حوادثی از این دست مقاومت کرده‌ام. من موضوع را تا آنجا که ممکن است به ترتیبی که پلاتنر آن را به من گفت، گفتم. من با دقت از هرگونه تلاش برای سبک، جلوه یا ساخت خودداری کرده ام. برای مثال، به راحتی می‌توانست صحنه‌ی بستر مرگ را به نوعی طرح داستانی تبدیل کند که پلاتنر در آن نقش داشته باشد.

دعا برای شفای مریض استوری

دعا برای شفای مریض استوری : این مثل پرتو تاریکی بود، و پلاتنر دوباره به آن نگاه کرد، دید که بازو و دستی سایه‌دار است. خورشید سبز اکنون بر ویرانه های سیاه افق می نشست و دید اتاق بسیار ضعیف بود. پلاتنر می‌توانست دعا برای عزیز شدن نزد معشوق ببیند که سفیدی تخت در حال مبارزه است و دچار تشنج شده است. و اینکه زن مبهوت از بالای شانه اش به آن نگاه کرد.

اما، جدای از اعتراض ناپذیر جعل یک داستان واقعی خارق‌العاده، به نظر من، چنین ابزارهای پیش پاافتاده‌ای تأثیر عجیب این دنیای تاریک را با نور سبز تند و ناظران زنده‌اش، که نادیده‌اند، از بین می‌برد. و برای ما غیرقابل دسترس است، هنوز همه چیز درباره ما دروغ می گوید. باید اضافه کرد که یک مرگ در واقع در وینسنت تراس، درست آن سوی باغ مدرسه، و تا آنجا که می توان ثابت کرد، در لحظه بازگشت پلاتنر رخ دعا برای بیشتر عاشق شدن طرف مقابل داد. متوفی نرخ گیر و نماینده بیمه بود. بیوه او که بسیار جوانتر از خودش بود، ماه گذشته با آقای وامپر، جراح دامپزشکی آلبیدینگ ازدواج کرد.

دعا برای شفای مریض استوری : از آنجایی که بخشی از این داستان در اینجا به اشکال مختلف به صورت شفاهی در ساسکس‌ویل پخش شده است، او با استفاده از نام او موافقت کرده است، مشروط بر اینکه مشخص کنم که او به طور قاطع با تمام جزئیات روایت پلاتنر از آخرین لحظات شوهرش در تناقض است. او می‌گوید که او هیچ وصیت‌نامه‌ای نداشت، اگرچه پلاتنر هرگز او را به این کار متهم نکرد. شوهرش فقط یک وصیت کرد و آن هم درست بعد از ازدواجشان. مطمئناً، از مردی که هرگز آن را ندیده بود.

گزارش پلاتنر از مبلمان اتاق به طرز عجیبی دقیق بود. یک چیز دیگر، حتی در خطر تکرار آزاردهنده، باید روی آن پافشاری کنم، مبادا به نظر من طرفدار دیدگاه زودباورانه و خرافی هستم. غیبت پلاتنر برای 9 روز از جهان، به نظر من، ثابت شده است. اما این داستان او را خواندن دعا برای عاشق شدن طرف مقابل ثابت نمی کند. این کاملاً قابل تصور است که حتی توهمات فضایی در خارج نیز ممکن است. حداقل، خواننده باید به طور مشخص در ذهن داشته باشد. شانزدهم – اتاق قرمز. گفتم: «می‌توانم به شما اطمینان دهم که برای ترساندن من یک روح بسیار ملموس لازم است.» و با لیوان در دست مقابل آتش ایستادم.

دعا برای شفای مریض استوری : مرد با بازوی پژمرده گفت: «انتخاب خودت است» و نگاهی کج به من انداخت. گفتم: «هشت و بیست سال زندگی کرده‌ام و تا به حال شبحی ندیده‌ام». پیرزن نشسته بود و با چشمان رنگ پریده اش به شدت به آتش خیره شده بود. “آی” او وارد شد. و هشت و بیست سال است که زندگی کرده ای و مانند این خانه را ندیده ای، فکر می کنم. سرش را به آرامی از این طرف به طرف دعا برای عشق شوهر به زنش دیگر تکان داد. “خیلی چیزها برای دیدن و اندوه.” من به نصف مشکوک بودم که افراد مسن می‌خواستند با اصرار بی‌سرپرست خود، وحشت معنوی خانه‌شان را تقویت کنند. لیوان خالی ام را روی میز گذاشتم و به اتاق نگاه کردم و نگاهی اجمالی به خودم انداختم که به اختصار و به سفتی غیرممکن بزرگ شده بود.

در آینه قدیمی عجیب و غریب انتهای اتاق. گفتم: «خب، اگر امشب چیزی ببینم، خیلی عاقل تر خواهم شد. مرد با بازوی پژمرده یک بار دیگر گفت: “این به انتخاب خودت است.” صدای چوب و گامی به هم ریخته را روی پرچم‌های گذرگاه بیرون شنیدم، و با ورود پیرمرد دوم، خمیده‌تر، چروک‌تر، پیرتر از اولی، در روی لولاهایش به صدا درآمد. او خود را با یک عصا نگه می داشت، چشمانش بهترین دعا برای عاشق شدن طرف مقابل با سایه پوشانده شده بود و لب پایینی که نیمه برگشته بود، رنگ پریده و صورتی از دندان های زرد پوسیده اش آویزان بود.

دعا برای شفای مریض استوری : او مستقیماً روی صندلی بغلی در طرف مقابل میز قرار گرفت، به طرز ناشیانه ای نشست و شروع به سرفه کرد. مرد با بازوی پژمرده نگاهی کوتاه به این تازه وارد نشان داد که از او بیزاری می کند. پیرزن هیچ توجهی به ورود او نکرد، اما همچنان چشمانش را به آتش دوخته بود. مرد با بازوی پژمرده در حالی که برای مدتی سرفه بند آمده بود، گفت: «گفتم، این با خود شماست. من پاسخ دادم: “این انتخاب خودم است.” مرد سایه دار برای اولین بار از حضور من آگاه شد و برای دیدن من سرش را برای لحظه ای به عقب و به پهلوی انداخت.

نگاهی لحظه ای به چشمان کوچک و درخشان و ملتهبش انداختم. بعد دوباره شروع کرد به سرفه کردن و پرت کردن. “چرا نمی نوشی؟” مرد با بازوی پژمرده گفت و آبجو را به سمت خود هل داد. مرد سایه دار لیوانی را با دستی لرزان بیرون ریخت که نصف آن دوباره روی میز معامله پاشید. سایه ای هیولایی از او روی دیوار خم شد و عمل او را در حالی که می ریخت و می نوشید، مسخره می کرد. باید اعتراف کنم که انتظار کمی از این متولیان عجیب و غریب داشتم. در ذهن من چیزی غیرانسانی در پیری وجود دارد.

دعا برای شفای مریض استوری : چیزی خمیده و آتاویستی. به نظر می رسد که ویژگی های انسانی روز به روز از افراد مسن به طرز محسوسی کاهش می یابد. سه تای آنها با سکوت‌های غم‌انگیزشان، کالسکه خمیده‌شان، بی‌دوستی آشکارشان نسبت به من و یکدیگر احساس ناراحتی می‌کردند.

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “دعا برای شفای مریض استوری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 × 5 =