خوش شانسی دعا

خوش شانسی دعا | جهت مشاوره و دریافت دعا در واتساپ پیام دهید.

دسته:

توضیحات

خوش شانسی دعا : این افراد در مورد من نمی گذارند شخصاً به بانک بروم. به نظر می رسد در واقع هیچ بانکی در این شهر وجود ندارد و من در بخشی از لندن حساب دارم. به نظر می رسد الوشام نام وکیل خود را از تمام خانواده خود مخفی نگه داشته است. من نمی توانم چیزی را تشخیص دهم. الویشام البته یک دانشجوی عمیق علوم ذهنی بود، و تمام اظهارات من در مورد حقایق پرونده صرفاً این نظریه را تأیید می کند که دیوانگی من نتیجه تفکر بیش از حد روانشناسی است. رویاهای هویت شخصی در واقع! دو روز پیش من یک جوان سالم بودم و تمام زندگی پیش روی من بود.

دعا : اکنون من پیرمردی خشمگین هستم، ژولیده، مستاصل و بدبخت، که در خانه ای بزرگ، مجلل، عجیب و غریب پرسه می زنم، همه به عنوان یک دیوانه در مورد من نگاه می کنند، می ترسند و از آن دوری می کنند. و الویشام در لندن دوباره زندگی را در بدنی نیرومند و با تمام دانش و خرد انباشته شصت و ده آغاز می کند. او زندگی مرا دزدیده است. چه اتفاقی افتاده است من به وضوح نمی دانم. در این مطالعه، مجموعه‌هایی از یادداشت‌های دست‌نویس وجود دارد که عمدتاً به روان‌شناسی حافظه اشاره می‌کنند.

خوش شانسی دعا

خوش شانسی دعا : طبیعتاً من خودم را در خانه خودم گم می کنم و از هر نوع ناراحتی رنج می برم. طبیعی است که من عجیب ترین سوالات را می پرسم. طبیعتاً من گریه می کنم و فریاد می زنم و دچار ناامیدی می شوم. نه پول دارم و نه دفترچه چک. بانک امضای من را نمی شناسد، زیرا دعا برای همسایه بد گمان می کنم با توجه به عضلات ضعیفی که اکنون دارم، دستخط من هنوز مال ادن است.

و بخش‌هایی از آنچه ممکن است محاسبات یا رمزگذاری در نمادها برای من کاملاً عجیب باشد. در برخی از فرازها نشانه هایی وجود دارد که او به فلسفه ریاضیات نیز مشغول بوده است. تصور می‌کنم او تمام خاطراتش را، انباشته‌ای که شخصیتش را می‌سازد، از این مغز پژمرده‌اش به مغز من منتقل کرده است، و به همین ترتیب، او من را به خانه‌اش منتقل کرده است. عملاً یعنی بدنها را تغییر داده است. اما اینکه چگونه چنین تغییری ممکن است بدون گستره فلسفه من امکان پذیر باشد. من در تمام عمر متفکرم یک ماتریالیست بوده ام.

خوش شانسی دعا : اما در اینجا، ناگهان، مصداق بارز جداشدگی انسان از ماده است. یک آزمایش ناامید کننده که در شرف امتحان هستم. من دعای عزیز شدن در چشم همه اینجا می نویسم قبل از اینکه موضوع را مطرح کنم. امروز صبح با کمک چاقوی رومیزی که در صبحانه ترشح کرده بودم، موفق شدم کشوی مخفی نسبتاً آشکاری را در این میز تحریر خراب بشکنم. من چیزی جز یک شیشه کوچک سبز رنگ حاوی پودر سفید کشف نکردم.

دور گردن گلدان یک برچسب بود و روی آن این یک کلمه نوشته شده بود «رها». این ممکن است – به احتمال زیاد – سم باشد. می‌توانم درک کنم که الوشام زهر سر راه من قرار می‌دهد، و باید مطمئن باشم که قصد او این بود که از شر تنها شاهد زنده علیه خود خلاص شود، اگر این پنهان‌کاری دقیق نبود. مرد عملاً مشکل جاودانگی را حل کرده است.

خوش شانسی دعا : به غیر از شانس، او در بدن من زندگی می کند تا زمانی که پیر شود، و دوباره، با کنار گذاشتن آن، جوانی دعا برای نابودی همسایه بد و قدرت قربانی دیگری را به خود می گیرد. وقتی کسی بی مهری خود را به یاد می آورد، فکر کردن به تجربه ای که همیشه در حال رشد است، وحشتناک است. چند وقت است که از بدنی به بدن دیگر می‌پرد؟ اما از نوشتن خسته شدم به نظر می رسد که پودر در آب محلول است.

طعم آن ناخوشایند نیست. در آنجا روایتی که روی میز آقای الوشام یافت می شود به پایان می رسد. جسد او بین میز و صندلی خوابیده بود. دومی احتمالاً به دلیل آخرین تشنجش عقب رانده شده بود. داستان با مداد و با دست دیوانه نوشته شده بود، کاملاً بر خلاف شخصیت های کوچک معمولی او. تنها دو واقعیت عجیب برای ثبت باقی مانده است. مسلماً ارتباطی بین ادن و الوشام وجود داشت.

خوش شانسی دعا : زیرا کل دارایی الوشام به مرد جوان وصیت شده بود. اما او هرگز ارث نبرد. وقتی الوشام خودکشی کرد، ادن به طرز عجیبی مرده بود. بیست و چهار ساعت قبل، او توسط یک تاکسی بهترین دعا برای خوش شانسی سرنگون شده بود و بلافاصله در گذرگاه شلوغ در تقاطع خیابان کشته شده بود. به طوری که تنها انسانی که می‌توانست این روایت خارق‌العاده را روشن کند، دور از دسترس است.

بدون اظهار نظر بیشتر، این موضوع خارق العاده را به قضاوت فردی خواننده واگذار می کنم. XII. – زیر چاقو. “اگه زیرش بمیرم چی؟” وقتی از هادون به خانه می رفتم، این فکر بارها و بارها تکرار می شد. این یک سوال کاملا شخصی بود. من از نگرانی های عمیق یک مرد متاهل در امان بودم و می دانستم که دوستان صمیمی من کم هستند، اما مرگ من را عمدتاً به دلیل وظیفه پشیمانی آنها دردسرساز می دانستم.

خوش شانسی دعا : من واقعاً متعجب شدم و شاید کمی تحقیر شدم، وقتی موضوع را برگرداندم، از اینکه فکر دعا برای محبوب شدن در چشم همه می‌کردم چقدر تعداد کمی از آنها می‌توانند از الزامات متعارف فراتر بروند. در طول پیاده روی از خانه هادون بر فراز تپه پامچال، چیزهایی بدون زرق و برق جلوی من آمدند، در یک نور خشک روشن. دوستان دوران جوانی من بودند: اکنون دریافتم که محبت ما یک سنت است.

که برای حفظ آن با زحمت زیاد جمع آوری کردیم. رقبا و یاوران حرفه‌ای بعدی من وجود داشتند: گمان می‌کنم خونسرد یا غیرتظاهری بوده‌ام – شاید یکی به معنای دیگری باشد. ممکن است حتی ظرفیت دوستی هم یک مسئله فیزیک بدنی باشد. زمانی در زندگی من بود که از دست دادن یک دوست به شدت اندوهگین شده بودم. اما همان‌طور که بعدازظهر به خانه رفتم، جنبه احساسی تخیل من خفته بود.

خوش شانسی دعا : نه می‌توانستم برای خودم ترحم کنم، نه برای دوستانم متاسفم، نه آنها را برای خودم غمگین تصور کنم. من به این مردگی ماهیت عاطفی خود علاقه مند بودم – بدون شک همراه با فیزیولوژی راکد من. و افکارم در امتداد خطی که پیشنهاد می‌کرد سرگردان شد. یک بار قبلاً در جوانی گرمم دچار افت ناگهانی خون شده بودم و در آستانه مرگ بودم.

اکنون به یاد آوردم که عواطف و احساساتم از وجودم تخلیه شده بود و چیزی جز یک استعفای آرام و غلیظی از ترحم به خود باقی نگذاشته بود.هفته‌ها قبل از اینکه جاه‌طلبی‌ها و لطافت‌های قدیمی و همه تعاملات اخلاقی پیچیده یک مرد دوباره خود را تثبیت کنند، گذشته بود.

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “خوش شانسی دعا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج − یک =