طلسم

طلسم رزق و روزی مغازه

طلسم رزق و روزی مغازه | دور دایره چرخیدیم و به همه فرصت دادیم تا آنچه را که نوشته بودند بخوانند. یکی از تکان دهنده ترین آثار از بود.

وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | که تنه ی غول پیکرش با چشمان ناهماهنگ گوزن مانند و صدای نرمش جبران شد. او در فقر بزرگ شده بود و بیشتر دوران نوجوانی و بیست سالگی خود را به خاطر یک سری جنایات از جمله سرقت مسلحانه در زندان و خارج از زندان گذراند.

طلسم رزق و روزی مغازه

طلسم رزق و روزی مغازه | حالا او امیدوار بود که به عنوان یک فیلمنامه نویس حرفه ای بسازد. او گفت: «این «فهرست کوتاه» نامیده می‌شود، و توضیح داد که بیشتر نگرانی‌هایش را می‌نوشت.

استاد | اما من کاغذ کافی برای جنگ و صلح ندارم. سپس نوای خود را آغاز کرد که در بخشی از آن چنین بود: دوستان من کشته شدند. خانواده من خودکشی کردند صورت حساب ها سررسید هستند.

طلسم رزق و روزی مغازه | این بار، تکلیف، با الهام از 10% شادتر، این بود که بیست دقیقه را صرف توضیح دادن نگرانی آنها و اینکه آیا این نگرانی مفید است یا خیر. وقتی زمان تمام شد.

بچه من هم موعدش هست مکانیک من مجبور شد من را اینجا سوار کند و من پول کافی برای بازگشت ندارم. کرایه خواهرم با دو بچه است و شوهرش در کما است.

طلسم رزق و روزی مغازه | پدرم در بستر مرگ است. مادر من یک نجات یافته از سرطان است. غذا خوردن سالم ارزان نیست، بنابراین من سکه های بانکی پنی حساب می کنم، نه کالری.

READ  نوشتن دعا برای عزیز شدن نزد شوهر

من نگرانم که ممکن است همه را ناامید کنم. من نگرانم که پایین ممکن است من را از جا بلند نکند. اما راه های زیادی مرا به اینجا رسانده است، به این اتاق. پس شاید به اندازه کافی نگران بوده ام.

طلسم رزق و روزی مغازه | علیرغم بی‌عدالتی سرسام‌آور شرایط زندگی‌اش، میلرل سبکی و نورانی در مورد او داشت. پدر درون من می خواست آن پسر را در آغوشم بپیچد.

اگرچه، با توجه به اینکه او تقریباً سه برابر من است، این امر می توانست چالش های لجستیکی را ایجاد کند. میلرل توضیح داد که به طور کاملاً تصادفی، اخیراً من را در حال مصاحبه در یک فیلم مستند در نتفلیکس به نام مینیمالیسم دیده است.

طلسم رزق و روزی مغازه | همانطور که او به گروه گفت: «او می‌گوید: «نگرانی فقط شما را به این مرحله می‌رساند.

هنگامی که بیش از حد نگران شوید، آنگاه ناسالم می شود.» و این واقعاً مرا متاثر کرد. پس با تمام آن چیزها، تمام آن چیزهایی که می گذراندم، ماشینم خراب شد.

طلسم رزق و روزی مغازه | مکانیک ما واقعاً ما را به اینجا رساند – تمام این مردن، اجاره، قبض ها، آزادی مشروط… اینطور بود که من فقط تا اینجای کار خواهم رفت. ، و سپس من فقط باید آن را رها کنم.

بنابراین این واقعاً به من کمک کرد تا از آن عبور کنم.” و سپس با ناباوری به اطراف نگاه کرد، “بعد از اینکه آن را دیدم.

طلسم رزق و روزی مغازه | با شما در یک اتاق نشسته ام، دیوانه است.” پاسخ دادم: «خب، برای من خفت‌آور است که با تو در یک اتاق بنشینم.


توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 + 4 =