طلسم جدایی هفت میخ


نظرات

مقاله علمی

طلسم

طلسم جدایی هفت میخ | که 100 درصد مخالف شعار من در تمام زندگی من بوده است: مراقب دیگران باشید، مراقب خودتان نباشید. شما می توانید این کار را برای مدتی انجام دهید.

وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | اما پس از آن ناگزیر شما را فرا می گیرد.» همچنین، ارتباط با بدن او – که جالب توجه است، با توجه به اینکه او یک پزشک است، او گفت که هرگز در آن خوب نبوده است.

طلسم جدایی هفت میخ

طلسم جدایی هفت میخ | به او کمک کرد تا از سرش خارج شود و کمتر بی فکر عمل کند. هنگامی که اضطراب یا عصبانیت به وجود می آمد، او به خود اجازه می داد به جای اینکه به صورت تکانشی عمل کند.

استاد | آن را به طور کامل تجربه کند. او درباره تمرین خود گفت: «این اتفاقی نیست. “به این معنی نیست که من آن را احساس نمی کنم. به این معنی نیست که من نمی خواهم به آنجا بروم.

طلسم جدایی هفت میخ | او گفت که دو درس مهم از تجربیاتش تا کنون آموخته است. “این باعث شد که احساس کنم چقدر مهم است که از خود مراقبت کنید تا از دیگران مراقبت کنید.

اما من می توانم آن را خیلی، خیلی، خیلی سریع ببینم.» همه اینها او را مجهزتر کرده بود تا شاید چالش‌برانگیزترین فرد زندگی‌اش را مدیریت کند.

طلسم جدایی هفت میخ | شوهرش. “من خیلی با روحیه شما هماهنگ هستم. من می خواهم مطمئن شوم که شما خوب هستید. زیاد. و وقتی نمی‌توانم بگویم.

هدفم این است: حتماً کار اشتباهی انجام داده‌ام. حتی اگر من هم شما را می شناسم و می دانم که گاهی اوقات این فقط چهره شماست.

READ  نحوه نوشتن دعا روی کاغذ

طلسم جدایی هفت میخ | اما هنوز هم برای من بازتابی است که فرض کنم این من هستم.” با این حال، اخیراً، وقتی او احساس کرد که من بر سر چیزی می سوزم، «یا به آرامی بررسی می کردم، یا آن را به حال خود رها می کردم.

و این بسیار قابل بقا و کاملاً قدرتمند و سالم است، امیدوارم.” در واقع، من این اواخر خیلی بد خلق شده بودم.

طلسم جدایی هفت میخ | نه فقط بد خلق – کاملاً سرخ شده. آنقدر بد شده بود که بیانکا، در یک روز خاص صبح، مجبور شد مرا برای مداخله کنار بکشد.

او اشاره کرد که من از زمان پایان سفر به معنای واقعی کلمه هر لحظه از روز کار می کردم. وقتی درگیر کار روزانه ام نبودم، داشتم این کتاب را می نوشتم.

طلسم جدایی هفت میخ | من صفر تایم خرابی گرفته بودم. بدون استراحت. موضوع را تشدید می‌کرد، من چند شب در هفته به خودم با قند و شکر پاداش می‌دادم، که فقط خوابم را ضعیف‌تر می‌کرد.

بیانکا مرا متقاعد کرد که باید سرعتم را کم کنم وگرنه تصادف می کنم و می سوزم. من از این واقعیت آشکار غافل شدم که مراقبت از خودم را نادیده گرفته ام و به ضرر خودم و همه اطرافیانم بوده است.

طلسم جدایی هفت میخ | من خودم را پاره پاره می دویدم، که مرا خسته و عصبانی می کرد. من موافقت کردم که زمان استراحت بیشتری داشته باشم و، شاید چالش برانگیزتر، حداقل تا زمانی که کتاب تمام شود، شکر را حذف کنم.



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سیزده − 1 =

نوشته های مشابه