طلسم استاد ابوالفضل


نظرات

مقاله علمی

استاد طلسم

طلسم استاد ابوالفضل | به طوری که حالتی که با ایده اصلی ایجاد شده است را داشته باشد. نور می تواند همه تفاوت را در یک فیلم، حتی در یک شخصیت، ایجاد کند.

وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | من دوست دارم مردم را از تاریکی ببینم. داستان مستقیم من The Straight Story را ننوشتم. این چیزی برای من یک حرکت بود، زیرا کاملاً خطی است.

استاد | اما بعد، من عاشق احساسات فیلمنامه شدم. بنابراین می توانید عاشق چیزی شوید که از قبل وجود داشته است، و این شبیه عاشق شدن به یک ایده است.

سایت مپ الخزرا | شما این احساس را از آنچه که می تواند در فیلم باشد، دریافت می کنید، و این شما را راهنمایی می کند. قهرمانان فیلم من یکی از ستایشگران بزرگ بیلی وایلدر هستم.

طلسم استاد ابوالفضل

طلسم استاد ابوالفضل | اغلب، در یک صحنه، اتاق و نور با هم دلالت بر خلق و خوی دارند. بنابراین حتی اگر اتاق کامل نیست، می‌توانید با نور کار کنید و حس درستی در آن ایجاد کنید.

دو فیلم از او وجود دارد که من آنها را بیشتر دوست دارم زیرا آنها چنین دنیایی را برای خود می آفرینند: بلوار غروب و آپارتمان. و سپس فلینی است که یک الهام بخش فوق العاده است.

طلسم استاد ابوالفضل | من La Strada و 8 ½ را دوست دارم – اما واقعاً همه آنها را دوست دارم و دوباره برای جهان و شخصیت ها و حال و هوا و برای این سطح که نمی توانید انگشت خود را روی آن بگذارید.

در هر کدام ظاهر می شود. من عاشق هیچکاک هستم. Rear Window فیلمی است که مرا دیوانه می کند، به نحوی خوب.

READ  دعانویس چشم زخم

طلسم استاد ابوالفضل | با جیمز استوارت در یک اتاق چنین آرامشی وجود دارد، و اتاق بسیار باحالی است، و افرادی که به این اتاق می آیند.

برای مثال گریس کلی و تلما ریتر – آنقدر خارق العاده است که همه آنها در یک معما هستند. که از پنجره آنها باز می شود.

طلسم استاد ابوالفضل | این جادویی است و هر کسی که آن را می بیند این احساس را دارد. خیلی خوبه که برگردی و از اون مکان دیدن کنی.

فلینی من مشغول فیلمبرداری یک آگهی تبلیغاتی در رم بودم و با دو نفر که با فلینی کار کرده بودند کار می کردم.

طلسم استاد ابوالفضل | او در بیمارستانی در شمال ایتالیا بستری بود، اما شنیدیم که او را به رم منتقل می کنند.

بنابراین من گفتم: “به نظر شما ممکن است برویم و به او سلام کنیم؟” و آنها گفتند: “بله، ما سعی می کنیم این را ترتیب دهیم.” تلاشی در یک شب پنج شنبه بود که شکست خورد، اما جمعه شب، ما از آن عبور کردیم.

طلسم استاد ابوالفضل | حدود ساعت شش بعد از ظهر تابستان بود – یک عصر زیبا و گرم. دو نفری ما وارد اتاق فلینی شدیم.

مرد دیگری در اتاق بود و دوستم او را می شناخت، بنابراین او رفت و صحبت کرد. به او. فلینی از من خواست بنشینم.

طلسم استاد ابوالفضل | روی ویلچر کوچکی بین دو تخت نشسته بود و دستم را گرفت و نیم ساعتی نشستیم و صحبت کردیم.

فکر نکنم زیاد ازش سوال کردم من فقط خیلی گوش دادم او در مورد روزهای قدیم صحبت کرد – اوضاع چگونه بود. او داستان ها را گفت. خیلی دوست داشتم کنارش بنشینم. و سپس ما رفتیم.

READ  طلسم حذف رقیب

طلسم استاد ابوالفضل | آن شب جمعه بود، و یکشنبه او به کما رفت و دیگر بیرون نیامد. کوبریک استنلی کوبریک یکی از فیلمسازان مورد علاقه من است و او در اوایل کارم افتخار بزرگی برای من انجام داد که واقعاً مرا تشویق کرد.

من در حال کار بر روی مرد فیل بودم و در استودیو لی اینترنشنال در انگلستان بودم و در یک راهرو ایستاده بودم.

طلسم استاد ابوالفضل | جاناتان سانگر، یکی از تهیه کنندگان فیلم مرد فیل، چند نفر را که با جورج لوکاس کار می کردند، آورد و گفت: «آنها برای شما داستانی دارند.» و من گفتم: “باشه.” آنها گفتند: «دیروز، دیوید، ما در استودیو الستری بودیم و کوبریک را ملاقات کردیم.

و در حالی که داشتیم با او صحبت می کردیم، او به ما گفت: “دوستان چطور دوست دارید امشب به خانه من بیایید و فیلم مورد علاقه من را ببینید؟” آنها گفتند: “این فوق العاده خواهد بود.” آنها بالا رفتند و استنلی کوبریک را به آنها نشان داد.

طلسم استاد ابوالفضل | بنابراین، همان موقع، می توانستم با آرامش و شادی از دنیا بروم. من همه فیلم های کوبریک را دوست دارم، اما مورد علاقه من ممکن است لولیتا باشد.

من فقط دنیا را دوست دارم. من شخصیت ها را دوست دارم. من عاشق اجراها هستم جیمز میسون در این فیلم فوق العاده است.

طلسم استاد ابوالفضل | امپراتوری داخلی ما مانند عنکبوت هستیم. ما زندگی خود را می بافیم و سپس در آن حرکت می کنیم.

ما مانند خواب بیننده ای هستیم که خواب می بیند و سپس در رویا زندگی می کند. این برای کل کیهان صادق است.

READ  دعا نویسی اثر دارد

طلسم استاد ابوالفضل | هنگامی که ما شروع کردیم، هیچ امپراتوری داخلی وجود نداشت، چیزی وجود نداشت.

در خیابان به لورا درن برخورد کردم و متوجه شدم که او همسایه جدید من است. مدت زیادی بود که او را ندیده بودم، و او گفت: “دیوید، ما باید دوباره کاری با هم انجام دهیم.” و من گفتم: «مطمئناً انجام می دهیم. شاید برایت چیزی بنویسم و شاید ما آن را به عنوان آزمایشی برای اینترنت انجام دهیم.” و او گفت: “بسیار خوب.” بنابراین من یک مونولوگ چهارده صفحه ای نوشتم و لورا تمام چهارده صفحه را حفظ کرد و حدود هفتاد دقیقه طول کشید.

طلسم استاد ابوالفضل | و او خیلی خارق العاده بود. نمی‌توانستم آن را در اینترنت منتشر کنم زیرا خیلی خوب بود، و دیوانه‌ام کرد، زیرا چیزی در این مورد وجود داشت که برای بیشتر راز داشت.

و من در مورد این موضوع فکر می کنم. و چیزی بیشتر ظاهر می شود. و این منجر به صحنه دیگری می شود. اما من نمی‌دانستم که در این دنیا چیست، و واقعاً منطقی نبود.

طلسم استاد ابوالفضل | اما پس از آن، ایده دیگری برای صحنه ای دیگر مطرح می شود. و شاید این یکی، سومی، با دو مورد اول خیلی فاصله داشت، هرچند دومی کاملاً از اولی پرش بود.

یک روز برای فیلمبرداری صحنه ای به نام “خانه کوچک” آماده می شدیم که در آن لورا درن و دوستم کریستوف مایچرزاک، بازیگری از لهستان حضور داشتند.

 

 



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

9 − 1 =

نوشته های مشابه