طلسم ازدواج با مرد پولدار | بعد از لانه ادی، فضای نشیمن با صندلیهای وسیع و تلویزیون ماهوارهای فریب خورده و سیستم استریو. بعد یک آشپزخانه کوچک و حمام کامل وجود داشت.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | سپس دو طبقه، دوازده تایی، در دو ردیف سه تایی در هر طرف اتوبوس قرار گرفتند. آنها کمی شبیه تابوت به نظر می رسیدند.
طلسم ازدواج با مرد پولدار
طلسم ازدواج با مرد پولدار | اما من برای مدت کوتاهی در طبقه بالایی که به من اختصاص داده شده بود، دراز کشیدم و به طرز شگفت آوری راحت بود. (نه اینکه بخواهم آن را زیر نور سیاه ببینم.)
استاد | در قسمت عقب، قسمت نشیمن دیگری وجود داشت که ظاهراً جورج کلینتون افسانه ای از آن به عنوان سوئیت اتاق خواب استفاده کرده بود. تخت تابوت برای جورج وجود ندارد.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | سوار شدم و فضای داخلی را دیدم. پنج محفظه اصلی وجود داشت. اول، منطقه راننده، اشغال شده توسط ادی نورتون، مردی خجالتی و کوهستانی که کار خود را بسیار جدی میگرفت، که به نظرم آرامشبخش بود.
همانطور که به اتوبوس مضحک و همه همراهان خندانم در سفر نگاه می کردم، کمی گیج شدم. جف عاقلانه همه ما را با یادآوری مخاطرات به زمین آورد.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | دیشب، انجام آن پادکست با جاش گروبان، و ناگهان فهمیدن اینکه ممکن است صد هزار نفر در واقع راه خود را به تمرینی بیابند که ممکن است به آنها کمک کند، این یک تجربه بسیار تکان دهنده بود. من افراد بسیار کمی را ملاقات کرده ام که بیشتر از جف از خدمات خارج می شوند.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | او این را تا حدی از پدر و مادرش آموخت که بیشتر اوقات فراغت خود را به خیریه های محلی اختصاص داده اند. اما این فقط در شخصیت اوست.
برخی از افراد نوع دوست من را آزار میدهند، زیرا بدبینانه گمان میکنم که واقعاً منظورشان این نیست. با این حال، در مورد جف، برای من واضح بود که مفید بودن مانند اکسیژن است.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | به خصوص وقتی صحبت از تعامل یک به یک با دانشجویان مدیتیشن می شد. همانطور که او دوست دارد بگوید: “در آن لحظات هیچ بحران وجودی وجود ندارد.” به اتوبوس برگشتم، اضافه کردم: «این سرگرم کننده و مسخره است و من آن را دوست دارم.
من مشخصا هستم. اما کاری که ما انجام می دهیم مهم است. اگر واقعاً بتوانید سطح هوشیاری افراد را ده درصد افزایش دهید.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | این یک ارزش افزوده عظیم است.» شاید به درستی، توقف بعدی ما جایی بود که زمانی کاملاً دیوانه شده بودم.
حداقل به گفته مادرم. – چند ساعت پس از خروج از شهر نیویورک، اتوبوس به سمت حومه بوستون رفت و در دبیرستان نیوتن ساوت، محل تحصیل من، جایی که به راحتی میتوانستم به عنوان کمترین احتمال برای انجام هر کاری حواسپرور، انتخاب شوم.
طلسم ازدواج با مرد پولدار | بیست و شش سال بعد اینجا بودیم و صدها نفر برای گوش دادن به صحبت های من و جف در مورد مدیتیشن حاضر شده بودند. قبل از صحبت، من و جف با والدینم پشت صحنه چت کردیم.
آنها هر دو در اوایل دهه هفتاد زندگی خود بودند اما هنوز عمیقاً درگیر حرفه پزشکی خود بودند. “بچه ها، لوحی را که برای برتری علمی من در اینجا گذاشتند، دیدید؟” از آنها پرسیدم. «نه. با من شوخی می کنی؟» با ناباوری از مادرم پرسید.
دیدگاهتان را بنویسید