طلسم احضار ازدواج قوی | حتما شوخی کردم همین بس که بگویم نه ورزشکار بودم و نه ریاضی. مادرم به من یادآوری کرد: “تو در ریاضی D’s می گرفتی.” پدرم به صدا درآمد و به وضوح از افشای گذشته بد من در مقابل جف و همه دوربین ها لذت می برد.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | طنز ماجرا این بود که سالها بعد از ما پرسید که چرا مجبورش نکردیم بیشتر مطالعه کند! حالا آنها واقعاً خودشان را به یک کف تبدیل می کردند.
طلسم احضار ازدواج قوی
طلسم احضار ازدواج قوی | مادرم در حالی که همه می خندیدند، با عصبانیت تمسخرآمیز سرش را گرفت، گفت: «یک روز به من گفت: «بچه ها چرا مرا مجبور نکردید در دبیرستان بیشتر کار کنم؟» ما سعی میکردیم تو را از زندان دور نگه داریم!» او فقط تا حدی اغراق می کرد.
استاد | در طول دوران دبیرستان، من یک سیگاری خارق العاده در قابلمه و کلاس برش اختصاصی بودم. من همچنین روی دیوارهایی که خطوط مترو محلی را پوشانده بودند.
طلسم احضار ازدواج قوی | گرافیتی های حرفه ای قوی داشتم. مادرم میگوید سالها کشش را تحمل کرده است که در طی آن هرگز لبخند من را ندیده است.
او گفت: “تو خیلی عصبانی بودی.” حیف که او زمانی که به وضوح می توانست از آن استفاده کند، تمرین مدیتیشن نداشت.
طلسم احضار ازدواج قوی | با این حال، او اکنون یکی دارد – زیرا پسرش، مجرم سابق، او را با آن آشنا کرد. او پانزده دقیقه در روز، اغلب با گربهاش، هری، در کنارش کار میکند.
او به ما گفت که این به او این توانایی را می دهد که به جای اینکه فقط به آن واکنش نشان دهد، عقب نشینی کند و ببیند چه اتفاقی دارد می افتد.
طلسم احضار ازدواج قوی | من همیشه یک فیوز کوتاه داشتم.» من به یاد ندارم که او فیوز کوتاهی داشته باشد. چیزی که بیش از همه به یاد دارم این است.
که او برای من و برادرم لباس های هالووین استادانه درست می کرد و همچنین اصرار داشت که تلویزیون تماشا نکنیم. (که فکر میکنم از طریق شغل فعلیام انتقام زیادی گرفتهام.)
طلسم احضار ازدواج قوی | درست است، مادرم هوشی ترسناک و بدون دردسر دارد، اما او به هیچ وجه به اندازه پدرش، رابرت جانسون، مستعد عصبانیت نیست.
او گفت: «من به اندازه او بد نیستم، اما من تمایل دارم که همه چیز را شخصی بگیرم، نگران آنچه دیگران فکر می کنند.
طلسم احضار ازدواج قوی | نگران و نگران هستم و نگران این هستم که آیا به اندازه کافی خوب کار می کنم، اگر من من به اندازه کافی سخت کار می کنم، چقدر عقب هستم. چیزهای معمول وسواس گونه و شخصیت نوع A.»
در حالی که مادرم این تمرین را مفید می دانست، پدرم مراقبه نمی کرد. مادرم در حالی که می خندید گفت: «او می گوید که نیازی به این کار ندارد. “او آرامش کامل دارد.” پدرم با ناراحتی گفت: «به نظرم چرت زدن معادل است.
دیدگاهتان را بنویسید