شکستن طلسم کهنه


نظرات

مقاله علمی

شکستن طلسم

شکستن طلسم کهنه | زمانی که نه ساله بودم و در یک پیاده‌روی هیجان‌انگیز به سوی محراب بودم، و مانند بسیاری از پسران مسیحی زندگی می‌کردم که قرار بود زندگی کنند.

وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | مطمئناً، من هر از گاهی فراموش می‌کردم سطل زباله را بیرون بیاورم و حتی گاهی چند کلمه رکیک می‌زنم، اما به همان اندازه بد بود.

شکستن طلسم کهنه

شکستن طلسم کهنه | من یکی از شادترین بچه های اطراف بودم. زندگی سرگرم کننده بود و من در عیسی احساس آزادی می کردم.

استاد | وقتی من (استیو) یازده ساله بودم، بچه نسبتا خوبی بودم. من عیسی را به‌عنوان نجات‌دهنده خود پذیرفته بودم.

شکستن طلسم کهنه | حدود یک سال یا بیشتر پس از نجاتم، همراه با والدینم به یک گردش جوانی در حدود سی مایل دورتر در کرتین، تگزاس، که در آن یک شب را در یک سالن ورزشی مدرسه قدیمی گذراندیم، تگ کردم.

آن منطقه مدرسه کمی فقیر بود، بنابراین با اجازه دادن به گروه‌ها برای ورود و تخریب کف ورزشگاه از این طریق، پول کمی جمع‌آوری کرد!

شکستن طلسم کهنه | فکر می‌کنم طبق استانداردهای امروزی این یک گردش بسیار لنگ بود، اما در آن زمان در یک شهر کوچک تگزاس، بسیار سرگرم کننده بود.

با اختلاط با بچه‌های بزرگ‌تر، تمام تلاشم را کردم تا روی چرخ‌هایم بمانم و تا حد امکان بزرگ‌تر عمل کنم. من هیچ کدام را خیلی خوب انجام ندادم، اما حداقل تلاش می کردم.

شکستن طلسم کهنه | به زودی، در یک لحظه “همه اسکیت”، متوجه شدم که مانند یک کرم خاکی کشف شده به جلو و عقب می چرخم.

درست زمانی که می‌خواستم به عقب، پایین و بیرون تکان بخورم، دو «فرشته» نرم در کنارم حرکت کردند و چرخ‌هایم را زیر پاهایم نگه داشتند.

READ  دعا نوشتن طلسم

شکستن طلسم کهنه | جبرئیل و میکائیل؟ جواب منفی. آنها نانسی هویت و مارسیا مالارد بودند، دو دختر بسیار زیبا که در عمرم دیده بودم.

تماس اول با سازش در حالی که آنها هشت سال از من بزرگتر بودند، چیزی اتفاق افتاد که خودم را در آغوش این دو الهه غلتکی یافتم.

شکستن طلسم کهنه | از زمانی که برای پذیرفتن مسیح به جلوی کلیسا رفتم، چیزی به این شدت و شکوه احساس نکرده بودم.

تا آن زمان، فکر می‌کردم هیچ چیز به اندازه مسیحی شدن نمی‌تواند احساس خوبی داشته باشد، اما چرخیدن در محوطه با آن دو «10» عالی، این کشف بود که برخی چیزها در این دنیا وجود دارد که می‌تواند به یک فرد احساس واقعاً خوبی بدهد.

شکستن طلسم کهنه | بعد از آن شب، تصمیم گرفتم که واقعاً احساس خوبی داشته باشم. و آن شب تصمیم گرفتم جستجوی همه چیزهایی را که حس خوبی داشتند آغاز کنم.

من می خواستم همه آنها را تجربه کنم، اما به ذهنم رسید که ممکن است برای تجربه آنها کمی سازش کنم. متأسفانه، احساس می‌کردم که حاضرم از خدا دور شوم اگر مرا به این لذت‌های «آسمانی» برساند.

شکستن طلسم کهنه | با نگاهی به گذشته، حدس می‌زنم می‌توانم بگویم که مسیحی شدن شخصیتی فوری در من ایجاد نکرد و این نبود شخصیت بود که راه سازش را هموار کرد.

سازش قاتلی است که در ابتدا بسیار بی گناه به نظر می رسد. با این حال وقتی مصالحه می کنید و کار کوچکی انجام می دهید که می دانید درست نیست.

شکستن طلسم کهنه | به ندرت کوچک می ماند یا به همین جا ختم می شود. انتخاب مسیر اشتباه دفعه بعد آسان تر و آسان تر می شود.

READ  دعانویس در مازندران

سپس احساس می شود که مسیر اشتباه شروع به انتخاب شما می کند. الکلی ها آن را اینگونه توضیح می دهند: ابتدا یک مرد مشروب می خورد، سپس نوشیدنی آن را می گیرد و سپس نوشیدنی، انسان را می گیرد.

شکستن طلسم کهنه | چیزی که در ابتدا شبیه داروی مایع است در نهایت مسموم می شود. ما همین روند را در سر خوردن فرد از شیب لغزنده رابطه جنسی قبل از ازدواج دیدیم.

او چند انتخاب کوچک اشتباه کرد، و قبل از اینکه متوجه شود، نتوانست هیچ چیز را درست انتخاب کند. دزدان مغازه با تسلیم شدن در برابر اشتیاق اولین بار شروع می کنند.

شکستن طلسم کهنه | یک تکه آب نبات دو سنتی تبدیل به یک آب نبات می شود و دیر یا زود دزدی آب نبات تبدیل به یک عادت می شود، همه اینها به دلیل سازش اول است.

در حال حاضر مردانی در زندان نشسته اند که احتمالاً به خود می گویند: “فقط این یک بار.” اما یک بار منجر به دو بار شد، که منجر به سه بار شد، و اکنون تعداد دفعات زیادی وجود دارد که نمی توان شمارش کرد.

شکستن طلسم کهنه | اگر در ابتدا دستگیر نمی‌شدند، به دزدی ادامه می‌دادند تا زمانی که شخصی را که خلق شده بودند از دست دادند.

ما از سازش کامل صحبت می کنیم، و زندگی سازش هرگز زندگی ای نیست که خدا برای ما در نظر گرفته است.

شکستن طلسم کهنه | وقتی صحبت از تقلب در مدرسه به میان آمد، برای من همین بود. من در کلاس پنجم پسر نسبتاً باهوشی بودم.

READ  ابطال هر طلسم

اما آنقدر باهوش نبودم که بتوانم درست کار کنم. همه در کلاس پنجم قرار بود قبل از رفتن به کلاس ششم پنجاه ایالت و پایتخت را یاد بگیرند.

شکستن طلسم کهنه | مشکل من؟ تا یادم بیاد درس بخونم دیگه دیر شده بود. کار درست این بود که بهترین درس را بخوانم، نمره ای که گرفتم را قبول کنم و مسئولیت شروع نکردن به موقع را بپذیرم.

من نمی خواستم این کار را انجام دهم. نمره بد حس خوبی ندارد و من می خواستم احساس خوبی داشته باشم. اگر نمره بدی را که لایقش بودم گرفته بودم.

شکستن طلسم کهنه | حالا با کمی غرور به گذشته نگاه می‌کردم که حداقل آنقدر مرد بودم که عواقب تعلل‌ام را بپذیرم.

در عوض، امروز در مورد آن می نویسم زیرا هرگز اولین باری که تصمیم به تقلب گرفتم را فراموش نکرده ام. این به این دلیل است که روشی را کشف کردم که می‌توانم بدون یادگیری یک ایالت یا پایتخت، نمره عالی کسب کنم.

شکستن طلسم کهنه | می بینید، فهمیدن آن حس خوبی داشت، و من می خواستم احساس خوبی داشته باشم.

چقدر معمولی از پسرهایی مثل من! من دردسر درس خواندن را نمی خواستم، اما در نهایت برای درس نخواندن با دردسر بسیار بزرگتری مواجه شدم.

شکستن طلسم کهنه | به تعویق انداختن من با احساس گناه، شرم، ترس و یک پوچی غیرقابل توضیح جایگزین شد. مبادله زمان مطالعه با زمان نگرانی تبدیل به یک تجارت ضعیف شد. سپس بدترین اتفاق ممکن رخ داد.



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × سه =

نوشته های مشابه