شماره دعانویسی قوی | میتوانم ترتیبی بدهم که یکی از مردانم ماشینت را به خانه ببرد.” میکا غرغر کرد: “او با من می رود.” “حالا، اگر بتوانیم از این گفتگو صرف نظر کنیم.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | دوست دارم در راه باشیم.” دیمون به ماوریک اشاره کرد که برای پس گرفتن لباس هایش به طبقه بالا برود و بعد دست آنجلینا را دراز کرد.
شماره دعانویسی قوی
شماره دعانویسی قوی | او با اشاره به یکی از اتاقها در چند قدمی گفت: «میتوانی آنجا عوض شوی». او با انتظار به میکا نگاه کرد و سپس نگاهش را با اشاره به دست او روی بازویش انداخت.
استاد | با بغض اجازه داد از بین برود. وقتی دیمون در را باز کرد، ماوریک در حالی که لباس های آنجلینا را در دست داشت ظاهر شد.
شماره دعانویسی قوی | واقعا اینقدر طولانی بود؟ چطور می توانست این همه سال را از دست داده باشد؟ دیمون به آرامی گفت: «حداقل بگذار لباس بپوشد. “نیازی نیست او را اینطور بیرون بیاورید. من ماوریک را برای لباسش می فرستم.” سپس نگاهی به آنجلینا انداخت. “آیا میخواهی با او بروی، آنجلینا؟ من خوشحال میشوم که برایت سوار خانه شوم.
ملحفه را با یک دستش محکم دورش گرفت، شلوار جین، پیراهن و کفش را گرفت و داخل اتاق ناپدید شد. دیمون فوراً روی میکا چرخید. “برای من مهم نیست که مشکلات شما در آینده چیست.
شماره دعانویسی قوی | هرگز اجازه ندهید چنین چیزی تکرار شود.” میکا لب هایش را روی هم گذاشت و سعی کرد عصبانیتش را کنترل کند. “من فرض میکنم وقتی عضویت آنجلینا را به او دادی نمیدانستی کیست.” ابروی دیمون بالا رفت. “چند چیز وجود دارد که باید به خاطر بسپاری، میکا. اینجا باشگاه من است.
شما اعضای من را بررسی نمی کنید. شما تصمیم نمی گیرید. و مطمئناً از عضویت خود در اینجا استفاده نمی کنید. آنجلینا. او یک بزرگسال است.
شماره دعانویسی قوی | او درست مانند هر فرد دیگری که برای عضویت در اینجا درخواست می کند مورد بررسی قرار گرفت.” “آیا. می دانستی. کی بود. او بود؟” دیمن آهی کشید. “البته که نه، میکا. چگونه می خواهم؟ تو فقط جزییات مختصری از دوستی خود با دیوید و رابطه منحصر به فرد خود و دیوید با هانا به من گفتی.
حتی مطمئن نیستم که تا به حال به من گفته ای دیوید چیست؟ نام خانوادگی این بود، پس چگونه می توانم یک زن جوان زیبا به نام آنجلینا مویانو را با گذشته شما مرتبط کنم؟” 20 مایا بنکس میکا آهی کشید. “حق با شماست. متاسفم، مرد.” دستی لای موهایش کشید و سرش را با ناباوری تکان داد.
شماره دعانویسی قوی | او هنوز از شوک تمام شب لعنتی به خود می پیچید. دیمن با شک به او نگاه کرد. “آیا می توانم به شما اعتماد کنم.
که خانه او را ببینید یا باید از آن مراقبت کنم؟” میکا اخم کرد “چه زمانی من تا به حال تهدیدی برای یک زن بوده ام؟ او با من می آید زیرا من و او چیزهای زیادی برای بحث کردن داریم.
شماره دعانویسی قوی | یعنی اینکه او اینجا در هیوستون چه می کند، چرا قبلاً پیش من نیامده است. و این چه لعنتی است که او اینجا انجام می دهد که به مردان اجازه می دهد او را برهنه ببینند، لمسش کنند و علامت گذاری کنند.
دیدگاهتان را بنویسید