دعا نویسی و طالع بینی | چه کسی پشت پنجره او خواهد بود؟ مرد عنکبوتی؟ او مجبور بود از چشم دوختن به سایهها و نگاه کردن به روی شانههایش دست بکشد.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | خوب، پس شاید ادامه نگاه کردن از روی شانه او ایده خوبی بود. او نمی توانست بیش از حد بی احتیاطی کند، حتی اگر می دانست که ردهای خود را به خوبی پوشش داده است.
دعا نویسی و طالع بینی
دعا نویسی و طالع بینی | او سالها بود که در یک خانه پلیس زندگی نمیکرد تا چیزی در مورد پنهان کاری و فرار بیاموزد. هیچ دلیلی وجود نداشت که کسی بداند او اینجاست.
استاد | او ماشینش را رها کرده بود، ماشین دیگری را با نام فرضی خریده بود، از پول نقد استفاده می کرد و هیچ کس در هیوستون به جز دیمون روش و میکا هادسون نمی دانست نام واقعی او چیست.
دعا نویسی و طالع بینی | صدایی از پنجره باعث شد یخ بزند. سپس خندید و صورتش را در بالش فرو برد. چه احمق پر و پا قرصی بود او در طبقه چهارم یک هتل فرسوده بود.
فردا او جستجوی کار خود را آغاز می کند. به لطف میراث اسپانیاییاش، او میتوانست به عنوان یک مهاجر غیرقانونی ظاهر شود و شغلی با دستمزد زیر میز پیدا کند.
دعا نویسی و طالع بینی | او داراییهای ذخیره شده بود، اما نمیتوانست به آنها تکیه کند مگر اینکه کاملاً ضروری باشد. و انشاءالله که لازم نباشد.
او می تواند زندگی جدیدی را در اینجا شروع کند. در میامی چیزی برای او باقی نمانده بود. میکا هرگز نیازی به دانستن مشکلاتش نداشت.
دعا نویسی و طالع بینی | او نمی خواست که او به دلیل دیگری جز آنچه او می خواست، با او باشد. 29 مایا بنکس فصل 5 آنجلینا با یک هدف قوی از خواب بیدار شد.
او لباس پوشید و زود از هتل خارج شد، درست زمانی که خورشید در افق خزید. او که مصمم بود هر چه زودتر وضعیت شغلیاش را مشخص کند.
دعا نویسی و طالع بینی | به کافههای نزدیک هتل رفت و در سومین بار به عنوان پیشخدمت مشغول به کار شد. مدیر سخاوتمندانه به او پیشنهاد داد که فقط برای انعام کار کند.
و او می توانست هر شب پول نقد به خانه ببرد. ایده آل نبود، اما می توانست خیلی بدتر باشد. او دوستانه و صمیمی بود و از کار سخت نمی ترسید.
دعا نویسی و طالع بینی | پس از تنظیم برنامه، او به هتل برگشت و شماره دیمون روشه را در خانه گرفت. یکی از کارمندانش گفت که او در آنجا نبود اما انتظار میرفت که ظرف یک ساعت از او بیاید.
تلفن را قطع کرد و کلیدهایش را جمع کرد. زمانی که او به آنجا رسید، مدت زیادی منتظر ماند. او وقت خود را صرف کرد و برای صبحانه در یک ماشین سواری توقف کرد.
دعا نویسی و طالع بینی | زمانی که او از ماشین آسفالت پر پیچ و خم خانه سوار شد، یک ساعت گذشته بود. امیدوارم دیمون تا الان وارد شده باشد.
او می خواست پرهای ژولیده را صاف کند و بفهمد کجا ایستاده است. در حالی که تحقیقات گذرا او در مورد زندگی میکا در هوستون عضویت او در خانه را آشکار کرد.
دعا نویسی و طالع بینی | او متوجه نشده بود که او و دیمون با هم دوست هستند. اگر دوباره به او اجازه بازگشت داده شود، خوش شانس خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید