دعانویس خوب سراغ دارید | سپس سرگردان به سر کار برگشتم، و همانطور که در خیابان راه می رفتم فقط اشک ریختم. من مستعد انجام این کار نیستم.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | بنابراین کمی عجیب بود، اما در عین حال کاملاً تحسین برانگیز بود، و بنابراین فکر کردم: قطعاً چیز جالبی در این وجود دارد.
دعانویس خوب سراغ دارید
دعانویس خوب سراغ دارید | پس از چهار ماه مدیتیشن، چالش را کامل کردم، اما فکر کردم که میتوانم ادامه دهم. من از تغییرات کوچکی که متوجه شده بودم.
استاد | مانند فقدان اضطراب، و احساس نکردن نیاز به نوشیدن مقدار زیادی قهوه در محل کار، خوشم می آمد. سپس متوجه تغییرات حتی بزرگتر شدم.
دعانویس خوب سراغ دارید | و واقعاً قدرتمند بود، و فکر کردم، شاید این یک مزخرف کامل نباشد. روز دوم دوباره این کار را انجام دادم و سپس در روز سوم همه با هم مدیتیشن کردیم.
من برای یک پخش کننده کار می کنم و وظیفه من پشتیبانی از برنامه های تلویزیونی است، بنابراین وقتی کسی برنامه ای را سفارش می دهد.
دعانویس خوب سراغ دارید | با شرکت سازنده صحبت می کنم و توافق می کنم که چقدر بپردازیم، چه کسی از آن چه چیزی می گیرد.
همه اینها. مسائل مالی و حقوقی، اساسا. بنابراین در طول یک روز عادی با مردم مذاکره میکنم و اغلب در مورد قیمت یک نمایش اختلاف نظر دارم.
دعانویس خوب سراغ دارید | بنابراین گاهی اوقات میتواند یک محیط کاملاً جنگی باشد. (در صنعت تلویزیون افراد بسیار بحث برانگیزی وجود دارند…) یک شرکت خاص وجود دارد که چیزهای درخشانی می سازد.
اما آنها کاملاً حرامزاده هستند و باید با آنها برخورد کرد. نوبت من بود که با آنها کار کنم، کاری که منتظرش نبودم. مردی که آن را اداره می کند بسیار دشوار است.
دعانویس خوب سراغ دارید | او فقط با آمدن و فریاد زدن سر شما مذاکرات را آغاز می کند. واقعا ناخوشایند است؛ او اشک بسیاری از همکاران من را درآورده است.
او در سطح بسیار تهاجمی شروع می کند و سپس به اوج می رسد. این یک کابوس است. این یک پروژه دشوار و پیچیده بود و ما به نقطه ای رسیدیم که من با قیمت کل آن موافقت کردم.
دعانویس خوب سراغ دارید | و سپس، فقط برای روشن شدن موضوع، یادداشتی برای او فرستادم که در آن نوشته شده بود: «این فقط برای این است.
که مطمئن شویم این مبلغ کل پولی است که قرار است برای این به شما بپردازیم.» پاسخ او این بود: «نه، این اپیزودیک است.» قیمت، و شما باید آن عدد را در سه ضرب کنید.»
دعانویس خوب سراغ دارید | در آن لحظه، مجبور شدم بگویم، «بیا، من سه برابر آن را به شما نمی دهم – همین است، فقط آن را بگیرید یا بگذارید.» زمانی که آنها را ملاقات کردم.
آنها تاکتیک های عادی خود را امتحان کردند. آن مرد ساعت 11 شب با من تماس می گرفت و شروع می کرد به فریاد زدن بر سر من. اما من فقط ناتوان بودم.
دعانویس خوب سراغ دارید | من موضع خود را حفظ کردم. من توانستم این مذاکره درخشان را با او داشته باشم، جایی که همه چیز جواب داد. به دلایلی، من احساس گیجی نکردم.
احساس گودال در معده را نداشتم. احساس می کردم کاملاً تحت کنترل هستم. می دانستم که خوب می شود و همینطور هم شد.
دعانویس خوب سراغ دارید | در نهایت به آنچه می خواستیم رسیدیم. این فقط یک تغییر کلی بازی بود: دانستن اینکه میتوانم قبول کنم
دیدگاهتان را بنویسید