دعانویس برای گشایش بخت | وقتی بچه بودم، در کنار سازمانی برای ناشنوایان زندگی میکردیم، و وقتی شانزده ساله بودم، از مادرم پرسیدم که آیا میتوانم یک دوره امضای شرکت کنم.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | مادرم از من می خواست که به جای آن مدرک بخوانم. یک سال و نیم جنگیدیم و در نهایت تسلیم شدم و قبول کردم این کار را انجام دهم.
دعانویس برای گشایش بخت
دعانویس برای گشایش بخت | شروع کردم به تحصیل در رشته مددکاری اجتماعی، اما بعداً به مادرم گفتم: “من مدرکم را می گذرانم.
استاد | اما اکنون می خواهم یاد بگیرم چگونه امضا کنم.” با گذشت سال، کمی شروع به مطالعه امضا کردم. بیشتر، برای مدرکم کمتر کار کردم و در نهایت دانشگاه را ترک کردم.
دعانویس برای گشایش بخت | اما کاری را انجام دادم که مردم از من انتظار داشتند. من همیشه نگران دیگران هستم. من همیشه آنها را در اولویت قرار می دهم.
مادرم واقعاً ناراضی بود، اما من به دوره زبان اشاره ادامه دادم. من در صدر کلاس بودم و آن را دوست داشتم. در پایان دوره، آزمونی برگزار شد.
دعانویس برای گشایش بخت | که منجر به کسب موقعیت هایی به عنوان امضا کنندگان حرفه ای می شد. چهار مکان در دسترس بود و تقریباً سی نفر در کلاس بودیم.
داشتم فکر میکردم، قطعاً میخواهم یکی را بگیرم، و بقیه هم فکر میکردند که میگیرم. اما وقتی روز امتحان فرا رسید، دچار حمله پانیک شدم.
دعانویس برای گشایش بخت | ما همه آنجا نشسته بودیم و برای آن آماده می شدیم و من احساس می کردم که دارم می میرم. نمیتونستم نفس بکشم احساس کردم زبانم ورم می کند، می لرزیدم.
فکر میکردم در شوک آنافیلاکسی هستم، بنابراین نزد معلمم رفتم و گفتم: «باید بروم.» من فقط در امتحان مردود نشدم.
دعانویس برای گشایش بخت | احساس میکردم خودم، خانوادهام – انتظارات همه – شکست خوردهام. این اولین بار در زندگی ام بود که کار اشتباهی انجام می دادم.
از همان لحظه این سنگینی را احساس کردم و فکر کردم هیچ چیز ارزشش را ندارد. من شروع به قلدری خودم کردم و حملات هراس بیشتری را تحریک کردم.
دعانویس برای گشایش بخت | به محض اینکه حالم خوب شد به همان لحظه ای که دچار حمله پانیک شدم برگشتم و دوباره آن را احساس کردم. در اسپانیایی، ما می گوییم morbo – یعنی شما درد را دوست دارید.
خود خرابکاری بود مدام می خواستم به حالت دردناک برگردم. فکر کنم غصه خوردم من قطعاً دردی را احساس کردم که وقتی کسی می میرد.
دعانویس برای گشایش بخت | هر چند فکر می کنم اکنون این هنرپیشه استرلا بود که مرده بود. دیگر نمیتوانستم وانمود کنم که آن آدم بامزهای هستم.
دلقک، نه زمانی که استرلا واقعی آنقدر آشفته بود. به درس خواندن ادامه دادم، دو مدرک را ادامه دادم و گواهینامه رانندگی ام را گرفتم.
دعانویس برای گشایش بخت | من متمرکز بودم، اما در این مدت به ملاقات مردم اهمیتی نمی دادم. فکر میکردم اگر به کسی نزدیک نشوم، از من هیچ انتظاری نخواهند داشت و من آنها را شکست نمیدهم.
بیشتر اوقات تنها بودم. من فقط می خواستم کارها را به تنهایی انجام دهم. در سال اول افسردگی، حس بویایی خود را از دست دادم.
دیدگاهتان را بنویسید