دعانویس برای ازدواج | که به دوره بعدی در دسترس به عنوان بخشی از بازسازی زندگی جدیدش ملحق شود و به او کمک کند تا بهترین پدری شود که می تواند باشد.
وبگاه توسعه اسلامی دارلعلوم الخزرا | همسرش او را ترک کرده بود، و او تازه در آستانه طلاق بود، زیرا از از دست دادن فرزندانش احساس ناراحتی می کرد.
دعانویس برای ازدواج
دعانویس برای ازدواج | نیک ترکیبی واقعاً تکان دهنده از ناامیدی و فروتنی بود و دلم واقعاً برای او سوخت. می خواستم از هر طریقی به او کمک کنم.
استاد | نیک «من بچه هایم را از دست دادم.» «قبلاً متاهل بودم و دو فرزند داشتم. من در بانکداری کار می کنم و در آن زمان بیشتر از آنچه در زندگی ام به دست آورده ام درآمد کسب می کردم.
دعانویس برای ازدواج | از او خواستم به من زنگ بزند و مدتی با هم گپ زدیم. ما توافق کردیم که برای او خوب است.
ما چهار تعطیلات خارجی در سال داشتیم، یک آپارتمان خوب در جنوب لندن داشتیم. فکر میکردم همه چیز دارم، اما چیزی اشتباه است.
دعانویس برای ازدواج | من و همسرم دوازده سال بود که ازدواج کرده بودیم که خبر مرگ مادربزرگش به ما رسید. او برای خداحافظی به استرالیا رفت و پسر دو ساله ما را نیز با خود برد.
زیرا او خیلی کوچکتر از آن بود که آن را ترک کند. دختر پنج ساله ام را در خانه با من گذاشتند و یک روز او را بیرون آوردم.
دعانویس برای ازدواج | سپس شروع کردم به آنچه که اکنون می دانم یک حمله پانیک بود. این ترسناک ترین چیزی بود که در زندگی ام تجربه کردم.
فکر کردم دارم میمیرم ناگهان متوجه شدم که در مقطعی از شش ماه گذشته، دچار افسردگی عمیق شده ام. هفته بعد اصلا نتونستم بخوابم.
دعانویس برای ازدواج | من یخ زده بودم. رفتم پیش روانشناس و بعد روانپزشک و همه این داروها را روی من گذاشتند. حالا فکر میکنم غرق شده بودم و احساس میکردم در دام افتادهام.
من در این رابطه ناسالم بودم، دو بچه داشتم و دیگر هیچ چیز سرگرم کننده نبود. من فرزندانم را فراتر از باور دوست دارم، همانطور که بیشتر مردم دوست دارند.
دعانویس برای ازدواج | اما نمی توانستم نفس بکشم. خیلی احساس ناراحتی می کردم. وقتی همسرم به خانه آمد، به او گفتم که به شدت بیمار هستم.
پاسخ او این بود: “من برای چیزهای شما وقت ندارم” و بعد متوجه شدم که ما یک مشکل واقعی داریم. کار به مرحله ای رسید که دیگر نمی توانستم کار کنم و به زودی همسرم گفت که می خواهد.
دعانویس برای ازدواج | من از خانه بیرون بروم. پس مجبور شدم ترک کنم. من در این نقطه همه جا بودم. پیش پدر و مادرم رفتم و سپس به یک بیمارستان روانی رفتم و در آنجا دو هفته جداگانه اقامت داشتم.
آنها به من برنامه درمانی دادند و بعد با چند روانشناس صحبت کردم. با این حال، وقتی بعد از هفته دوم بستری شدنم از بیمارستان بیرون آمدم، واقعاً خوب نبود.
دعانویس برای ازدواج | طلاق واقعاً وحشتناک بود (به دادگاه رفت) اما من اکنون در یک مکان بسیار راحت بودم
دیدگاهتان را بنویسید